با این مهمان ناخوانده خداحافظی کنید!
با این مهمان ناخوانده خداحافظی کنید!
گاهی وقت ها حس بدی در ذهنت ایجاد می شود؛ حسی که بی دلیل وارد ذهنت می شود و جا خوش میکند. با ورود این مهمان ناخوانده به اتاق افکارت،آرامشی که تا چند لحظه پیش برای خودش این طرف و آن طرف سلول های خاکستری مغزت می رفت، محو می شود و طوفانی پر از پریشانی در همان اتاق فکرت حاکم می شود.
نام این حس چیست؟ اصلا این حس چه رنگی است؟ چرا یک دفعه می آید؟ راستی، وقتی می آید کی میرود؟ معلوم است هر حسی با این ویژگی ها، اصلا خوب نیست، رنگ سیاهی هم دارد و دود کمی را هم با خودش جابه جا می کند!
نگرانی … بله … این حس نگرانی است که ناخوانده، مهمان افکار ما می شود؛ آن قدر در ذهن ما می ماند که خسته می شود. بعد کمی راه می رود و به قلب ما نفوذ می کند. وقتی وارد قلب می شود، دیگر به سختی می توانیم آن را از خودمان دور کنیم.
بعضی از ما نوجوانان بی هیچ دلیلی به دنبال اضطراب، تنش و نگرانی می گردیم؛ مثلا همیشه نگران هستیم که نکند دیر به مدرسه برسیم؛ نکند نتوانیم امتحانی را که خوانده ایم، در جلسه ی امتحان به خوبی پاسخ دهیم؛ نکند اتوبوس دیر برسد؛ نکند الان معلم مرا پای تخته بیاورد. وای! اگر بیاورد و هول شوم چه؟ اگر مرا مسخره کنند و هزار اگرهای احتمالی بی اساس دیگر.
همواره تلاش کنید و نتیجه را به دست دانای هستی بخش بسپارید.
حتی اگر شما ذاتاً هم آدمی دلشوره ای باشید، اصلا نباید به این اگرها و افکار آزار دهنده فکر کنید؛ بلکه باید آن ها را به محض ایجاد شدن در ذهن تان مچاله کنید و دور بیندازید.
می پرسید: چه طور دور بیندازیم؟ خیلی راحت!
اول این که، تا صدای کفش های شان را که درست شبیه صدای آژیر خطر است شنیدید، نفس عمیقی بکشید، به آسمان یا سقف هر جایی که هستید، نگاه کنید و به سرعت باد به طرف سر گرمی ای که دوست دارید بروید. بلا تکلیفی را از خود دور کنید. بلاتکلیفی همان دودهای نگرانی ها هستند. ممکن است آن فکر نگران کننده را دور کرده باشید؛ اما یک ترس هنوز در ذهن و قلب تان وجود دارد که شما را به سمت بلاتکلیفی و معلق ماندن می کشد.
دوم این که، به خودتان قول بدهید درباره ی نتیجه ی هیچ کاری به طور صددرصد، دلهره نداشته باشید؛ مثلا: مطمئنم که در جشنواره ای علمی رتبه نمی آورم! این جمله هم مأیوس کننده است و هم کاملا بیربط به جریان زندگی شما. شما همواره تلاش کنید و نتیجه را به دست دانای هستی بخش بسپارید. اگر نتیجه ی کاری دلخواه شما نبود، ناراحت نشوید؛ مطمئن باشید هنوز فرصت جبران دارید و بهترین ها در راهند.
می دانید؟ همین که شما درباره ی یک کار یا یک هدف، فکر منفی داشته باشید، در حقیقت به آن خیال منفی تان واقعیت می دهید. انعکاس پیش رفت های ما دقیقا در نوع پردازش ذهنی ماست. این که مثبت فکر کنیم، کم کم رفتار ما مثبت و نتیجه إن شاءالله مثبت خواهد شد؛ و اگر تفکر منفی داشته باشیم، اعمال ما هم به سمت سستی و نتیجه منفی خواهد بود.
برای رفع نگرانی ها، راه ساده ی دیگری هم وجود دارد؛ یک کاغذ بردارید و در آن اسم تان را بنویسد و صفات خوب را به خودتان نسبت بدهید. بنویسید: من مونا، دانش آموز موفق، هدف مند، خوش بین، بانشاط و… هستم.
حتی نوشتن صفات خوب و تکرار آن برای خودتان باعث می شود حال تان بهتر شود، حس آرامش در شما ایجاد گردد و شما را به سمت صفت ها و کارهای خوب هدایت می کند. پس بهتر است همین حالا، عزم تان را جزم کنید و برای داشتن یک زندگی سالم و پر نشاط، همه ی احساسات منفی را که هیچ وجود خارجی ندارند، از ذهن تان، از قلب تان، از وجودتان و زندگی تان دور کنید تا کاملا فراموش کنید که زمانی شما یک نوجوان «همیشه نگران» بودید.
لطفا لبخند بزنید و با این مهمان ناخوانده خداحافظی کنید!
سعادت سادات جوهری