خودخواه باش اما...
می توان در یک کلمه، گم شده ی شخص متکبر را آرامش دانست. از این روست که بزرگان اخلاق می گویند: «اساس تکبر این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگری ببیند، احساس آرامش می کند.»1 در زمینه ی این خُلق ناپسند، تعابیر و مفاهیم مختلفی همچون «خودبینی»، «خود محوری»، «خودخواهی» «برتری جویی» و «فخرفروشی» مطرح اند که همه در تکبر ریشه دارند.
خودخواهی یک حس قوی درونی در وجود همه ی انسان هاست. این حس به دو شیوه می تواند ظهور و رشد یابد: مثبت و منفی.
خودخواهی مثبت، در جایی است که شخص به ارزش و اهمیت خویش پی برده است و وجود خود را محترم می شمارد و از سویی با توجه به استعدادهای خدادادی، خود را برای پذیرفتن و انجام مسئولیت های زندگی آماده می کند.این خودخواهی نه تنها عیب نیست و به خودبرتربینی نخواهد انجامید، بلکه یکی از مواهب عظیم و نعمت های گران بهای آفرینش، و مقدمه ی رشد و کمال در انسان هاست.
خودخواهی مثبت، در جایی است که شخص به ارزش و اهمیت خویش پی برده است و وجود خود را محترم می شمارد.
در برابر، خودخواهی منفی است که در این مورد، تمایل به خود دوستی از مقصد اصلی اش منحرف می شود و رنگ افراطی به خود گرفته، به صورت بیماری خودپرستی و خودبرتربینی بروز می کند، به گونه ای که فرد در هنگام اصطکاک منافعش با دیگران، بدون دلیل حقوق دیگران را نادیده می گیرد و ضرر و زیان را متوجه آنها می سازد.
این نوع خودخواهی، سرانجام سبب خودبرتربینی و فاصله گرفتن شخص از مسیر تکامل معنوی و دوری از رضایت الهی خواهد شد؛ چنین فردی تنها خود را معیار خوبی و بدی و حق و باطل می داند.
از دیدگاه او فقط حق و عدالتی درست است که به سود او و در مسیر خواسته های او باشد و اگر به زیان او تمام شود، نه تنها خواستار چنین عدالتی نیست، که به خود حق می دهد با آن مبارزه کند.
برای خودپرستی منفی و یکی از آثار ناپسند آن که همان نادیده گرفتن حق است، می توان به این روایت امام صادق (ع) اشاره کرد که می فرمایند: «کبر این است که مردم را خُرد و حق را خوار بشماری.»
منبع: حتی به اندازه یک بند کفش؛ علی صادقی سرشت